قوله تعالى: إن أول بیْت وضع للناس مجاهد گفت: مسلمانان و جهودان در کار قبله سخن گفتند، و تفاخر کردند هر کس ازیشان بقبله خویش. جهودان گفتند: بیت المقدس فاضلتر و شریفتر، و قبله آن است که مهاجر انبیاست در زمین مقدسه.


مسلمانان گفتند: قبله کعبه است و کعبه شریفتر و عظیم‏تر و نزدیک خدا بزرگوارتر و دوستر از همه روى زمین، فأنزل الله عز و جل: إن أول بیْت وضع للناس ایشان درین منازعت بودند که رب العالمین تفضیل کعبه را این آیت فرستاد.


فصل فى فضائل مکة


اکنون پیش از آنکه در تفسیر و معانى خوض کنیم، از فضائل مکه و خصائص کعبه طرفى بر گوئیم، هم از کتاب خدا عز اسمه، و هم از سنت مصطفى (ص): قال الله: جعل الله الْکعْبة الْبیْت الْحرام قیاما للناس و و إذْ جعلْنا الْبیْت مثابة للناس و أمْنا و و إذْ یرْفع إبْراهیم الْقواعد من الْبیْت و إسْماعیل. و طهرْ بیْتی للطائفین و إنما أمرْت أنْ أعْبد رب هذه الْبلْدة الذی حرمها. و رب اجْعلْ هذا الْبلد آمنا. و و إذْ بوأْنا لإبْراهیم مکان الْبیْت. و لْیطوفوا بالْبیْت الْعتیق و فاذْکروا الله عنْد الْمشْعر الْحرام. و أ جعلْتمْ سقایة الْحاج و عمارة الْمسْجد الْحرام. و إن الصفا و الْمرْوة منْ شعائر الله و و أذنْ فی الناس بالْحج یأْتوک رجالا... الى غیر ذلک من الآیات الدالة على شرفها و فضلها. این آیات هر یکى بر وجهى دلالت کند بر شرف کعبه و فضیلت آن، و بزرگوارى و کرامت آن نزدیک خداوند عز و جل. آن را عتیق خواند، و عتیق کریم است و از دعوى جباران آزاد یعنى که: بزرگوارست آن خانه بنزدیک خداوند عز و جل، و آزاد است، که هرگز هیچ جبار سرکش دعوى در آن نکرد و قصد آن نکرد. مسجد حرام خواند و شهر حرام و بیت حرام، یعنى که با آزرم است، و با شکوه، و با وقار. بازگشتن‏گاه جهانیان و جاى امن ایشان، و نزول‏گاه انبیاء و مستقر دوستان، منبع نبوت و رسالت و مهبط وحى و قرآن.


و از دلائل سنت بر شرف آن بقعت آنست که: مصطفى (ص) گفت آن گه که بر خروره بیستاد: «و الله انى لاعلم انک أحب البلاد الى الله و احب الارض الى الله، و لو لا ان المشرکین اخرجونى منک ما خرجت.


و قال (ص): «ان الارض دحیت‏ من مکة، و أول من طاف بالبیت الملائکة و ما من نبى هرب من قومه الى الله الا هرب الى الکعبة، یعبد الله فیها حتى یموت» و «ان قبر نوح و هود و شعیب و صالح فیما بین زمزم و المقام» و «ان حول الکعبة لقبور ثلاثمائة نبى» و «ان بین الرکن الیمانى الى الأسود لقبر سبعین نبیا، و ان بین الصفا و المروة لقبر سبعین الف نبى»


و روى: «ان اسماعیل بن ابراهیم (ع) شکا الى ربه حر مکة، فأوحى الله الیه انى افتح علیک بابا من الجنة فى الحجر، یجرى علیک الریح و الروح الى یوم القیامة»، و قال (ص): «ان ما بین الرکن الیمانى و الرکن الأسود روضة من ریاض الجنة، و ما من احد یدعو الله عند الرکن الأسود و عند الرکن الیمانى و عند المیزاب الا استجاب الله له الدعاء.»


و قال: «من نظر الى البیت ایمانا و احتسابا غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر» و «من صلى خلف المقام رکعتین غفر له، و یحشر فى الآمنین یوم القیامة» و «من صبر على حر مکة ساعة من النهار تباعدت منه النار مسیرة خمسمائة عام.»


و قال (ص): «الحجون و البقیع یوخذ باطرافهما و ینثران فى الجنة و هما مقربا مکة و المدینة».


و قال علیه السلام: «ان الرکن و المقام یأتیان یوم القیامة کل واحد منهما مثل ابى قبیس لهما عینان و شفتان یشهدان لمن وافاهما.»


و قال وهب بن منبه: مکتوب فى التورات ان الله عز و جل یبعث یوم القیامة سبعمائة الف ملک من الملائکة المقربین بید کل واحد منهم سلسلة من ذهب الى البیت الحرام، فیقال لهم اذهبوا الى البیت الحرام فزموه بهذه السلاسل ثم قودوه الى المحشر، فیأتونه، فیزمونه، بسبعمائة الف سلسلة من ذهب ثم یمدونه، و ملک ینادى: یا کعبة الله سیرى! فتقول لست بسائرة حتى اعطى سولى، فینادى ملک من جو السماء: «سلى». فتقول الکعبة: «یا رب! شفعنى فى جیرتى الذین دفنوا حولى من المومنین» فیقول الله سبحانه: قدْ أوتیت سوْلک قال: فیحشر موتى مکة من قبورهم بیض الوجوه کلهم محرمین، مجتمعین، یلبون.


ثم تقول الملائکة: سیرى یا کعبة الله. فتقول: «لست بسائرة حتى اعطى سولى.» فینادى ملک من جو السماء: «سلى، تعطى». فتقول الکعبة: «یا رب! عبادک المذنبون الذین وفدوا الى من کل فج عمیق شعثا غبرا قد ترکوا الأهلین و الاولاد، و خرجوا شوقا الى، زائرین، طائفین، حتى قضوا مناسکهم کما امرتهم، فاسألک ان تومنهم من الفزع الاکبر، فتشفعنى فیهم و تجمعهم حولى.» فینادى الملک: «ان منهم من ارتکب الذنوب و اصر على الکبائر حتى وجبت له النار.» فتقول الکعبة: «انما اسألک الشفاعة لأهل الذنوب العظام!» فیقول الله تعالى: «قد شفعتک فیهم و أعطیتک سولک». فینادى مناد من جو السماء الا من زار الکعبة فلیعتزل من بین الناس، فیعتزلون، فیجمعهم الله حول البیت الحرام بیض الوجوه، آمنین من النار، یطوفون و یلبون. ثم ینادى ملک من جو السماء: «الا یا کعبة الله سیرى!» فتقول الکعبة: «لبیک، لبیک! و الخیر فى یدیک، لبیک لا شریک لک، لبیک! ان الحمد و النعمة لک، و الملک لک، لا شریک لک!» ثم یمدونها الى المحشر.


إن أول بیْت وضع للناس علماء را اختلاف است در معنى این آیت. روایت کنند از على علیه السلام که گفت: «هو اول بیت وضع للناس مبارکا و هدى للعالمین»


میگوید: اول خانه که در آن برکت کردند و نشانى ساختند جهانیان را، تا آن را زیارت کنند و قبله خود سازند، و خداى را در آن عبادت کنند، آنست که به «بکة».


ابن عباس، کلبى، و حسن همین تفسیر کردند، قالوا: هو اول بیت وضع للناس یحجون الیه و یعبد الله فیه. برین قول «بیت» بمعنى مسجد است کقوله: «أنْ تبوءا لقوْمکما بمصْر بیوتا» اى مساجد. و کقوله تعالى: فی بیوت أذن الله أنْ ترْفع و یذْکر فیها اسْمه یعنى المساجد.


و ابو ذر از مصطفى (ص) پرسید که: اول مسجد که مردمان را نهادند در روى زمین کدام است؟ مصطفى (ص) گفت: «مسجد حرام». ابو ذر گفت: «و بعد از آن کدام؟» مصطفى (ص) گفت: «بعد از آن مسجد اقصى». گفت: میان آن هر دو چند زمان بود؟ مصطفى (ص) گفت: چهل سال. آن گه گفت:


«حیثما ادرکتک الصلاة فصل فانه مسجد.»


قومى گفتند: اعتبار این اولیت بزمان است، نه بشرف و منزلت یعنى: هو اول بیت ظهر على وجه الماء عند خلق السماء و الارض، خلقه الله قبل الأرض بألفى عام، و کان زبدة بیضاء على الماء، فدحیت الارض من تحته.»


و قیل: «هو اول بیت بعد الطوفان» و هو الذى قال تعالى: و إذْ یرْفع إبْراهیم الْقواعد من الْبیْت. و قیل: هو اول بیت بناه آدم و اتخذه قبلة. و فى ذلک ما


روى: ان الله عز و جل انزل من السماء یاقوتة من یواقیت الجنة، لها بابان من زمرد اخضر: باب شرقى و باب غربى، و فیها قنادیل من الجنة فوضعها على موضع البیت، ثم قال یا آدم: انى اهبطت لک بیتا تطوف به کما یطاف حول عرشى، و تصلى عنده کما یصلى عند عرشى».


قوله للذی ببکة گفته‏اند: بکه نام مسجدست و مکه نام حرم. و گفته‏اند: بکه خانه کعبه است و مکه همه شهر. قریش آن گه که خانه باز کردند نو کردن را اساس آن بجنبانیدند، سنگى دیدند سیاه و عظیم از آن اساس که خانه بر آن بود، بر آن نبشته بسپیدى هموار: «بکة بکة» از آنست که بکه نام نهادند. و گفته‏اند که: مکه و بکه هر دو یکیست، همچون لازم و لازب. و اصل مکه از امتکاک است، یقال مک الفصیل ضرع امه و امتکه، اذا امتصه، فکأنه یجمع اهل الآفاق و یولفهم. و سمیت بکة لأنها تبک اعناق الجبابرة اى تقطعها اذا هموا بها و قیل: لأن الناس یتباکون علیه اى یتزاحمون علیه فى الطواف.


مبارکا من البرکة، و هى ثبوت الخیر فى الشى‏ء ثبوت الماء فى البرکة و سمیت البرکة لثبوت الماء فیها.


و هدى للْعالمین آن خانه از خداوند عز و جل راه نمونى‏ست بندگان را سوى حق، و شناخت قبله حق. گفته‏اند که: کعبه قبله اهل مسجد است و مسجد قبله اهل حرم، و جمله حرم قبله اهل زمین.


روى: أن النبی (ص) قال: من صلى فى المسجد الحرام رکعتین فکأنما صلى فى مسجدى الف رکعة، و من صلى فى مسجدى صلاة کانت افضل من الف صلاة فیما سواه من البلدان. ثم ما اعلم الیوم على وجه الارض بلدة یرفع فیها من الحسنات بکل واحدة منها مائة الف ما یرفع من مکة، ثم ما اعلم من بلدة على وجه الارض انه یکتب لمن صلى فیها رکعتین واحدة بمائة الف صلاة ما یکتب بمکة، و ما اعلم من بلدة على وجه الارض یتصدق فیها بدرهم واحد یکتب له الف درهم ما یکتب بمکة، و ما اعلم على وجه الأرض بلدة فیها شراب الأبرار الا زمزم و هى بمکة، و ما اعلم على وجه الارض مصلى الاخیار الا بمکة. و ما اعلم على وجه الارض بلدة ان احد یمشى فیها مشیا یکون مشیته تلک تکفیرا لخطایاه و انحطاطا لذنوبه، کما یحط الورق من الشجرة الا بمکة.


قوله: فیه آیات بینات. در آن خانه نشانهاى روشن است. آن گه بر عقب آن نشانها را تفسیر کرد: مقام إبْراهیم گفته‏اند که: همه مسجد هم کعبه و هم جز از آن مقام ابراهیم (ع) است. و در سیاق این آیت این وجه مستقیم‏تر است. و گفته‏اند: مقام ابراهیم که درین آیت نامزد است، آن سنگ است که اکنون هنوز بجاى است، دو قدم درو نشسته، یکى چپ و یکى راست، که فرا پیش خانه نهاده‏اند برابر مشرق، و پوشیده مى‏دارند در حقه و غلاف و طیب. و ازین وجه است قراءت آن کس که خواند: فیه آیة بینة على التوحید.


و قصه مقام ابراهیم و بدو کار او آن است که: از ابن عباس روایت کردند. گفت: ابراهیم، اسماعیل و هاجر را به مکه برد و آن‏جا بنشاند. روزگارى بر آمد، تا جرهمیان بایشان فرو آمدند و اسماعیل زن خواست از جرهم، و مادر وى هاجر از دنیا رفته، ابراهیم آن جا که بود از ساره دستورى خواست تا به مکه شود بزیارت ایشان. ساره شرط کرد و با وى پیمان بست که زیارت کند و از مرکوب فرو نیاید تا باز گردد. ابراهیم (ع) آمد و اسماعیل (ع) بیرون از حرم بصید بود. ابراهیم گفت: زن اسماعیل را: «این صاحبک؟» شوهرت کجا است؟ جواب داد: «لیس هاهنا، ذهب یتصید.» این جا نیست، بصید رفته است. گفت: هیچ طعامى و شرابى هست که مهمان دارى کنى؟ گفت: نه، بنزدیک من نه کس است، نه طعام! ابراهیم گفت: چون شوهرت باز آید سلام بدو رسان و بگوى عتبه در سراى بگردان. این سخن بگفت و بازگشت. پس اسماعیل باز آمد و بوى پدر شنید و آن زن قصه با وى بگفت و پیغام بگزارد. اسماعیل وى را طلاق داد و زنى دیگر خواست، بعد از روزگارى ابراهیم باز آمد هم بران عهد و پیمان که با ساره بسته بود. اسماعیل بصید بود. گفت: «این صاحبک؟» جواب داد که اسماعیل بصید است هم اکنون در رسد ان شاء الله، فرود آى و بیاساى که رحمت خداى بر تو باد. گفت: هیچ توانى که مهمان دارى کنى؟


گفت: آرى توانم. گوشت آورد، و شیر آورد، ابراهیم ایشان را دعا گفت و برکت خواست. آن گه گفت: فرود آى تا ترا موى سر بشویم و راست کنم. ابراهیم فرو نیامد که با ساره عهد کرده بود که فرو نیاید. زن اسماعیل رفت و آن سنگ بیاورد و سوى راست ابراهیم فرو نهاد، ابراهیم قدم بر آن نهاد و اثر قدم ابراهیم در آن نشست. و یک نیمه سر وى بشست. آن گه سنگ، با سوى چپ برد، و ابراهیم قدم دیگر بر آن نهاد و اثر قدم در آن نشست. و نیمه چپ وى بشست. آن گه گفت: چون شوهرت باز آید سلام من برسان، و گوى عتبه در سرایت راست بیستاد نگه‏دار.


پس چون اسماعیل باز آمد، قصه با وى بگفت و اثر هر دو قدم وى باو نمود. اسماعیل گفت: ذاک ابراهیم علیه السلام.


روى عبد الله بن عمر. قال: سمعت رسول الله یقول: الرکن و المقام یاقوتتان من یاقوت الجنة، طمس نورهما و لولا ان طمس نورهما، لاضاء بین المشرق و المغرب.


قوله: و منْ دخله کان آمنا این أمن از دعوت ابراهیم (ع) است که گفت: رب اجْعلْ هذا بلدا آمنا ابراهیم دعا کرد تا مکه حرمى بود ایمن، چنان که هر جایى که گریزد، ایمن بود که او را نرنجانند و هر صید و وحش که در آن شود ایمن روی، که او را نگیرند و آهو و سگ هر دو بهم بسازند. رب العالمین آن دعاء وى اجابت کرد و در آن منت بر ابراهیم و بر جهانیان نهاد و گفت: أ و لمْ یروْا أنا جعلْنا حرما آمنا و یتخطف الناس منْ حوْلهمْ. جاى دیگر گفت: مثابة للناس و أمْنا، و و آمنهمْ منْ خوْف. در روزگارى که مشرکان حرم مى‏داشتند، آن را چندان حرمت داشتند که اگر کسى خونى عظیم کردى و در آن خانه گریختى از ثار آن ایمن گشتى، و اکنون هر که از حاج و از معتمران و زائران باخلاص و با توبه آنجا درشد، از آتش ایمن است.


ابو النجم الصوفى مردى قرشى بود. گفتا: شبى طواف مى‏کردم، گفتم یا سیدى! تو گفته‏اى و منْ دخله کان آمنا هر که در خانه کعبه شود ایمن است! از چه چیز ایمن است؟ گفتا: هاتفى آواز داد که: «آمنا من النار» یعنى از آتش دوزخ ایمن است.


عن انس بن مالک قال: قال رسول الله (ص): من مات فى احد الحرمین بعثه الله من الآمنین.


قوله: و لله على الناس حج الْبیْت حمزة و على و حفص حج البیت بکسر «حا» خوانند باقى بفتح خوانند و بکسر لغت تمیم است و بفتح لغت اهل حجاز و فرق آن است که چون بفتح گویى مصدر است و بکسر اسم عمل، و معنى «حج» قصد است. و لله على الناس این لام را لام ایجاب و الزام گویند، یعنى که فرض است و واجب حج کردن بر مردمان، یعنى بر آن کس که مسلمان باشد و عاقل و بالغ و آزاد و مستطیع، این پنج شرط است هر که در وى مجتمع گردد حج بر وى لازم گردد. و اولى‏تر آنکه با وجود شرائط، تقدیم کند و تأخیر نیفکند. لقوله تعالى اسْتبقوا الْخیْرات‏


پس اگر تأخیر کند روا باشد، که فریضه حج در سنه خمس فرود آمد، و مصطفى (ص) تا سنه عشر در تأخیر نهاد، که در سینه ست بیرون آمد بقصد مکه، تا عمره کند کافران او را بازگردانیدند به حدیبیه. و در سنه سبع باز آمد و عمره قضاء کرد و حج نکرد، و در سنه ثمان فتح مکه بود و بى‏عذرى که بود حج نکرد و به مدینه باز شد، و در سینه تسع بو بکر را امیر کرد بر حاج و خود نرفت، و در سنه عشر رفت و حجة الوداع کرد. پس معلوم شد که تأخیر در آن رواست.


اما چون تأخیر کند بى‏عذرى، بر خطر آن بود که بمیرد پیش از اداء حج. و آنکه عاصى بر الله رسد و حج در ترکه او واجب شود، اگر چه وصیت نکند، همچون دینها و حقها که از آدمیان بر وى بود. بریده روایت کرد، گفت: زنى پیش مصطفى (ص) در آمد گفت: یا رسول الله ان امى ماتت و لا تحج، أ فاحج عنها؟ قال: نعم حجى عن امک.


و روى ابن عباس ان امرأة من خثعم أتت النبی (ص) فقالت: یا رسول الله ان فریضة الله فى الحج على عباده ادرکت ابى شیخا کبیرا لا یستطیع ان یستمسک على الراحلة، أ فاحج عنه؟ قال: نعم. قالت: أ ینفعه ذلک؟ قال: نعم. کما لو کان على ابیک دین فقضیته نفعه.


این دو خبر دلیل‏اند که نیابت در فرض حج رواست در حال حیات و در حال ممات.


اما در حال حیات شرط آنست که آن کس که از بهر وى حج کنند زمن باشد، یا پیرى سخت پیر چنان که بر راحله و رامله آرام نتواند گرفت، چنان که در خبر گفت: لا یستطیع ان یستمسک على الراحلة.


استطاعت و قدرت و طاقت و جهد و وسع بمعنى متقارب‏اند. و اصل الاستطاعة استدعاء الطاعة، کأن النفس بالقدرة تستدعى طاعة الشى‏ء لها. و آنچه گویند: فلان کس را استطاعت نیست، بر دو معنى باشد: یکى نفى قدرت را که خود توانایى ندارد و راه‏ بآن نبرد. دیگر نفى خفت را که بر وى گران شود و آسان نبود و هو المعنى بقوله: لا یسْتطیعون سمْعا اى لا یستقلونه، لأنهم لا یقدرون علیه. و استطاعت عبادت بر قول مجمل سه ضرب است: یکى استطاعت نفسى یعنى که معرفت دارد بعمل، یا وى را تمکن معرفت بود. دیگر استطاعت بدنى یعنى که تندرست بود، و قوت و قدرت دارد بر اداء عمل. سدیگر استطاعت بیرون از تن است، و آن وجود آلت است، یعنى زاد و راحله و مانند آن، که تحصیل عمل بى‏وجود آلت ممکن نشود. و چون این هر سه مجتمع شد، استطاعت تمام حاصل گشت. و آنچه مصطفى (ص) گفت: الاستطاعة الزاد و الراحلة


اشارت بآن رتبت سوم کرد که بیرون از تن است. از بهر آنکه قومى پرسیدند که ایشان را مسافت دور بود و زاد و راحله نبود، و بشک بودند که فریضه حج بر ایشان لازم است یا نه؟ و مصطفى (ص) گفت: استطاعت زاد و راحله است، چون زاد و راحله نبود فریضه حج لازم نیاید. و زاد و راحلة آنست که نفقه خویش بتمامى دارد از رفتن تا باز آمدن، با سر عیال و بقعت خویش، بیرون از نفقت ایشان که نفقت شان بر وى لازم باشد، و بیرون از مسکن و خادم و قضاء دیون.


و از استطاعت آنست که راه آسان و ایمن بود بى‏دریاى مخطر، و بى‏راهزن، و قصد دشمن، و بى مکس و خفارة و رصد. روى ابو امامة قال قال رسول الله (ص): من لم یمنعه فى الحج حاجة او مرض حابس او سلطان جائر فمات، فلیمت ان شاء یهودیا او نصرانیا.


قوله تعالى: و منْ کفر فإن الله غنی عن الْعالمین کفر این جا «جحود» است بقول ابن عباس و جماعتى از مفسران، و معنى آنست که هر که در دین حج فریضه نبیند بر توانا و ترک حج معصیت نبیند از توانا، الله غنى است از جهانیان، یعنى که تا بداند این جاحد که بر خود زیان کرد که جحود آورد نه بر الله، که الله بى‏نیاز است‏ وى را حاجت نیست بطاعت مطیعان و عمل عاملان. بنده اگر عمل کند خود را سود کند که بثواب و نفع آن رسد و اگر معصیت کند، بر خود زیان کند که از ثواب درماند.


قوله: قلْ یا أهْل الْکتاب الآیة... اگر کسى سوال کند که چون است که جهودان و ترسایان اگر بمقتضى کتاب عمل کنند یا نکنند ایشان را اهل کتاب گویند، گاه بر سبیل مدح و گاه بر سبیل ذم، و مسلمانان را جز بر طریق مدح اهل قرآن نگویند؟ تا ایمان و عمل نبود این نام بر ایشان نیوفتد؟


جواب آنست که: کتاب لفظى مشترک است میان تورات که از آسمان فرو آمد و میان آنچه جهودان در افزودند و نبشتند، چنان که رب العالمین گفت: یکْتبون الْکتاب بأیْدیهمْ ثم یقولون هذا منْ عنْد الله. پس ایشان را بر سبیل ذم بآن دست نبشته خویش باز خواند، یعنى که یا اهل کتاب مبدل محرف! و این تحریف و تبدیل بحمد الله در قرآن نیست. و قرآن جز نام خاص آیات منزل نیست، ازین جهت جز بر سبیل مدح و بر مقتضى ایمان کسى را از اهل قرآن نگویند.


قوله: قلْ یا أهْل الْکتاب لم تکْفرون بآیات الله این در شأن جهودان آمد که نبوت محمد (ص) را منکر بودند، و حج کردن را واجب نمى‏دیدند، و آیات که در وجوب آن فرو آمد در کتب منزل نمى‏پذیرفتند. آن گه گفت: و الله شهید على‏ ما تعْملون پوشیده میدارید بر خداى آنچه بر وى پوشیده نشود؟ ندانید که وى عز و جل حاضر است بعلم هر جاى و دانا بهر جزاى و گواه بهر نهان و پیداى.


قلْ یا أهْل الْکتاب لم تصدون عنْ سبیل الله منْ آمن تبْغونها عوجا و أنْتمْ شهداء الآیة... البغیة، الطلبة. یقال بغیته کذا، و بغیت له، و ابغنى شیئا اى ابغ لى، تبْغونها عوجا اى تبغون لها عوجا بالشبه التى تلبسون بها على سفلتکم. هر کژى که درک آن بفکرت بود، عوج گویند، بکسر عین. و هر چه درک آن بچشم بود، عوج گویند بفتح عین. این جا کژى راه دین میخواهد که درک آن بفکرت بود. میگوید: که شما عیب و کژى میجوئید راهى را که الله راست نهاد، و خود میدانید و گواهانید براستى آن راه. و آن آنست که در تورات خوانده‏اید که: ان الدین عند الله الاسلام و ان محمدا رسول الله و لفظ شهادت دو معنى را استعمال کنند: یکى معرفت عقل، و دیگر عقد زبان. اما معرفت عقل آنست که گفت: أوْ ألْقى السمْع و هو شهید اى عارف بعقله.


اما عقد زبان آنست که گفت: فاشْهدوا و أنا معکمْ من الشاهدین. و بر هر دو معنى و أنْتمْ شهداء تفسیر کرده‏اند: یعنى و انتم عقلاء تعرفون ذلک بعقولکم. و قیل أنْتمْ شهداء اى انتم قد اخذ علیکم العهد بقوله و إذْ أخذ الله میثاق الذین أوتوا الْکتاب، الآیة... و قیل و أنتم شهدتم بنبوته قبل بعثته.


قوله: یا أیها الذین آمنوا إنْ تطیعوا فریقا من الذین أوتوا الْکتاب الایة...


این در شأن اوس و خزرج فرو آمد که قومى جهودان میان ایشان اغرا کردند و قصد آن کردند که ایشان را در فتنه افکنند، و از دین برگردانند. رب العالمین گفت: اگر شما فرمان برید گروهى را از اهل تورات، و آن گروه عالمان ایشان بودند، و از بهر آن گروه مخصوص کرد که نه هم چنان بودند. نه بینى که گفت: منْ أهْل الْکتاب أمة قائمة یتْلون آیات الله، تخصیص از آنست که تا این گروه پسندیده در تحت آن خطاب نشوند. میگوید: اگر شما ایشان را فرمان برید، شما را از ایمان باز پس آرند. و ایمان را دو طرف است: یکى ابتدا که بنده در روش آید و آهنگ ایمان دارد. دیگر کمال ایمان، چنان که در وصف ایشان گفت: إنما الْموْمنون الذین إذا ذکر الله وجلتْ قلوبهمْ الآیة و درین آیت که گفت: یردوکمْ بعْد إیمانکمْ کافرین ابتداء ایمان خواهد نه کمال ایمان، که آن کس که بکمال ایمان رسد محال باشد که وى را باز پس آرند. بزرگان دین ازین جا گفته‏اند: ما رجع من رجع الا من الطریق.


قوله تعالى: و کیْف تکْفرون و أنْتمْ تتْلى‏ علیْکمْ آیات الله و فیکمْ رسوله این آیت از بزرگترین آیتهاى قرآن است در شأن دین، که دین بکتاب و سنت رسول وى است، و مرد مخاطب بآنست و محجوج بآن. و ایمان سمعى است. جاى دیگر میگوید: و ما لکمْ لا توْمنون بالله و الرسول یدْعوکمْ لتوْمنوا بربکمْ.


ثم قال: و منْ یعْتصمْ بالله فقدْ هدی إلى‏ صراط مسْتقیم. اعتصام و تفویض و توکل و استسلام بر ترتیب مقامات روندگان نهادند، اول اعتصام است و آخر استسلام.


اعتصام در منازل اهل بدایت است، و استسلام در مقامات اهل نهایت. اولیاء را اعتصام فرمودند، چنان که گفت: و اعْتصموا بحبْل الله جمیعا. انبیاء را استسلام فرمودند، چنان که گفت: أسْلمْ قال أسْلمْت لرب الْعالمین ازین جاست که اهل تحقیق گفتند: الاعتصام للمحجوبین، فاما اهل الحقائق فهم فى القبضة. و صراط مسْتقیم درین آیت همانست که مومنین بدعا خواستند که: اهْدنا الصراط الْمسْتقیم. و مصطفى (ص) را فرمان آمد که: بندگان را بران خوان، و ذلک فى قوله: ادْع إلى‏ سبیل ربک بالْحکْمة و الْموْعظة الْحسنة و مصطفى (ص) بحکم فرمان، خلق خداى را بران خواند، و ذلک فى قوله: و أن هذا صراطی مسْتقیما فاتبعوه‏